English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1837 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
compose U درست کردن تصنیف کردن
composes U درست کردن تصنیف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
author U : نویسندگی کردن تالیف و تصنیف کردن
make U تصنیف کردن
makes U تصنیف کردن
indite U تصنیف کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to pattern out U ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dress U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt U بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
repaired U درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. U اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off U با شتاب درست کردن زودرسم کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
repair U درست کردن جبران کردن تعمیر
devising U درست کردن اختراع کردن
devise U درست کردن اختراع کردن
fixes U درست کردن پابرجا کردن
mend U مرمت کردن درست کردن
integrate U کامل کردن درست کردن
integrating U کامل کردن درست کردن
to make up U درست کردن تکمیل کردن
mended U مرمت کردن درست کردن
fix U درست کردن پابرجا کردن
adapts U جور کردن درست کردن
straighten U درست کردن مرتب کردن
straightened U درست کردن مرتب کردن
straightening U درست کردن مرتب کردن
devises U درست کردن اختراع کردن
mends U مرمت کردن درست کردن
devised U درست کردن اختراع کردن
adapting U جور کردن درست کردن
integrates U کامل کردن درست کردن
straightens U درست کردن مرتب کردن
right U درست کردن اصلاح کردن
emending U تصحیح کردن درست کردن
emended U تصحیح کردن درست کردن
emends U تصحیح کردن درست کردن
regulate U میزان کردن درست کردن
regulated U میزان کردن درست کردن
righted U درست کردن اصلاح کردن
regulates U میزان کردن درست کردن
regulating U میزان کردن درست کردن
emend U تصحیح کردن درست کردن
righting U درست کردن اصلاح کردن
fettle U درست کردن
gully U درست کردن
manufactures U درست کردن
manufactured U درست کردن
manufacture U درست کردن
concocts U درست کردن
gullies U درست کردن
trims U درست کردن
to riven laths U یا درست کردن
fashioning U درست کردن
makes U درست کردن
fashioned U درست کردن
correcting U درست کردن
fashion U درست کردن
corrects U درست کردن
trim U درست کردن
gulleys U درست کردن
trimmest U درست کردن
to put in to shape U درست کردن
concocting U درست کردن
make up U درست کردن
to fix up U درست کردن
fabricating U درست کردن
fabricates U درست کردن
shapes U درست کردن
to erect into U درست کردن از
fabricated U درست کردن
fabricate U درست کردن
indite U درست کردن
builds U درست کردن
buildings U درست کردن
build U درست کردن
set right U درست کردن
to get up U درست کردن
weave U درست کردن
weaves U درست کردن
concocted U درست کردن
fashions U درست کردن
concoct U درست کردن
fix up U درست کردن
set in order U درست کردن
to cleanvp U درست کردن
redd U درست کردن
to put to rights U درست کردن
shape U درست کردن
clean U درست کردن
cleaned U درست کردن
adapt U درست کردن
to set to rights U درست کردن
to set in order U درست کردن
cleans U درست کردن
correct U درست کردن
to set U درست کردن
cleanest U درست کردن
make U درست کردن
to sct aright U درست کردن
scramble U املت درست کردن
scrambled U املت درست کردن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
dress U درست کردن لباس
re form U دوباره درست کردن
to mill flour U ارد درست کردن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to weave a plot U دوزوکلک درست کردن
teams U دسته درست کردن
to make something U چیزی را درست کردن
image erection U درست کردن تصویر
ponds U حوض درست کردن
scrambling U املت درست کردن
die sink U خزینه درست کردن
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
hedge U خاربست درست کردن
reconditions U دوباره درست کردن
reconditioned U دوباره درست کردن
scrambles U املت درست کردن
recondition U دوباره درست کردن
hedged U خاربست درست کردن
hedges U خاربست درست کردن
to toss up U زود درست کردن
team U دسته درست کردن
manipulated U با دست درست کردن
manipulate U با دست درست کردن
dowel U میخچه درست کردن
exacted U تحمیل کردن بر درست
exact U تحمیل کردن بر درست
manipulates U با دست درست کردن
railroads U پاپوش درست کردن
stage craft U فن درست کردن نمایش
pond U حوض درست کردن
dresses U درست کردن لباس
vint U درست کردن یا ریختن
strike off U بی زحمت درست کردن
manipulate U با استادی درست کردن
manipulated U با استادی درست کردن
orthoepy U فن درست تلفظ کردن
exacts U تحمیل کردن بر درست
corn popping U درست کردن چس فیل
blow down U بافوت درست کردن
manipulates U با استادی درست کردن
frame U پاپوش درست کردن
roughcast U اجمالا درست کردن
railroad U پاپوش درست کردن
organizes U تشکیلات دادن درست کردن
spell U املاء کردن درست نوشتن
spelled U املاء کردن درست نوشتن
extemporised U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
geometrize U با قواعد هندسی درست کردن
to put up U زنانه درست کردن جادادن
he is blowing glass U شیشه را با فوت درست کردن
agree U ترتیب دادن درست کردن
to play up U درست و حسابی بازی کردن
spells U املاء کردن درست نوشتن
extemporizing U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rig U با خدعه وفریب درست کردن
organising U تشکیلات دادن درست کردن
orthopaedy U فن درست کردن انامهای ناقص
rigged U با خدعه وفریب درست کردن
vault U گنبد یاطاق درست کردن
vaults U گنبد یاطاق درست کردن
organises U تشکیلات دادن درست کردن
to put up ones hair U مویاگیس خودرازنانه درست کردن
top a gap U رخنهای راگرفتن درست کردن
extemporizes U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organize U تشکیلات دادن درست کردن
to check up U درست رسیدگی یاحساب کردن
agreeing U ترتیب دادن درست کردن
extemporize U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rigs U با خدعه وفریب درست کردن
agrees U ترتیب دادن درست کردن
organizing U تشکیلات دادن درست کردن
to hammer out U ساختن بکوشش درست کردن
to tick U کار کردن به نحوه ویژه یا درست
to set up somebody [for something] U پاپوش درست کردن برای کسی
to frame someone U پاپوش درست کردن برای کسی
addled <adj.> U گیج و ناتوان در درست فکر کردن
to roll a huge snowball U گلوله بزرگی از برف درست کردن
To fake an oil – painting . U یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to spin out U امتداد دادن مفصلا درست کردن
orthopaedic U مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
straight from the horse's mouth <idiom> U درست از خود شخص نقل قول کردن
melodramatist U کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
osteoclasis U استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
to tuck in a child U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
pullicate U پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود
Recent search history Forum search
1Potential
1A hero can affect on the people.
1strong
1To be capable of quoting
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1Arousing
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com